ردپای نمایش


بشنوید ای دوستان این داستان         خود حقیقت نقد حال ماست آن
« مولانا »

بیاییم تلاش بی ریای آغاز گران راهِ نمایش را ارج گذاریم و از تجربه و اندوخته های آنان غافل نشویم.
بدانیم آنچه به اندیشه ی ما توان بخشیده، همت سالخوردگانی ست که برای ادبیات اصیل نمایش ایران کوشیده اند. آنها با نمایش الفت خاص داشتند، در طریق عاشقی دل به وسعت دریا داشتند !
« ردّ پـا » هـا را پِی بگیریم تا آگاه شویم که بر نمایش چه گذشت که درگذشت که شد سرگذشت. کش و قوس نمایش را دنبال کنیم تا بدانیم چه کسانی بودند که لباس کار پوشیدند، پوییدند و عاشقانه ریاضت کشیدند تا فانوس نمایش را شعله ور کنند.
در پایان، سنگر نمایش را پاس بداریم و بر همۀ آنهایی که از جنگجویان نخستین این سنگرند ارج نهیم .
ردّ پا

خط روزگار و نوای ساز

به مناسبت 24 آذر سالمرگ استاد اسماعیل اسدی نژاد

در بسیاری از فیلم هایی که در اصفهان فیلمبرداری می شد نامش به عنوان طراح دکور در عنوان بندی فیلم قرار می گرفت. مردم اصفهان بارهـا صدای ساز او را از رادیو اصفهان شنیده اند. او برای خوانندگان بزرگی چون قمرالملوک وزیری، فاخته ای، بنان، دلکش و … نوازندگی کرده بود. وی فعالیت هنری خود را در تئاتر ملی مشهد آغاز و در تئاتر گلشن ادامه داد و مدتی هـم در عراق به نقاشی مشغول شد، پس از بازگشت از عراق به همراه ماشاا… وحیدی به اصفهان کوچ کرد و تا سال های اول انقلاب در اصفهان فعالیت هنری خود را در کنار نامداران تئاتر اصفهان همچون ممیزان، ناصر فرهمند ، دخانی، علی محمد رجایی و… ادامه داد. در سال های اولیۀ انقلاب این دو هنرمند خراسانی به زادگاهشان بازگشتند و اسماعیل اسدی نژاد در مشهد و باز هـم در کنار ماشالله وحیدی و برادر کوچکترش ماشالله اسدی نژاد نمایش های سنتی زیادی را به معرض نمایش گذاشت. او سال های آخر عمر خود را در گروه کارگر به سرپرستی علی آزادنیا سپری کرد.
فرعون، جوجی خـان، یکشب خلافت، بابا حیدر، شاه عباس، آخرین بازی، مرثیه ای برای یک بازیگر، معرکه آخر،عبرت، علی بابا و ... شماری از آثار نمایشی اوست. وی در قلمرو سینما و تلویزیون هم فعالیت هایی داشت که می توان به فیلم ها و سریال هایی چون ظفر، نوای عاشقانه، بازی زندگی، خانه خردو، آی آدما، قصه ها و افسانه ها و … اشاره کرد .
سرانجام استاد اسماعیل اسدی نژاد در 24 آذر 1384 در سن هشتاد و یک سالگی چشم از این جهان فرو بست.
 
اسماعیل اسدی نژاد به روایت مردانی از جنس زندگی :

علی آزادنیا:

اینجا می آید هی صدای سازت استاد/ از خاک سرد پردۀ آوازت استاد / این نغمه ها از مشت تو می آید استاد/ این شور در سر انگشت تو میبارد استاد/ تو رفته ای ولی سازت پیوسته برجاست/ هر زخمه ی سازت چو زخمی بر دل ماست / این سازهـا بر زخمه ی تو کوک است، برخیز/ آری خراسان بی تو در سوگ است برخیز…
این دهمین سالی ست که خراسان پاییز را بدون زخمه های سرانگشت هنرمندانه استاد « اسماعیل اسدی نژاد» به زمستان می سپارد و هنوز هم صدای دلنشین سازش زنده و بهاریست. یادش گرامی

خسرو نایبی فرد:

او هنرمندی خاص بود. نوازنده ای با پنجه هایی طلایی، نقاشی چیره دست، خطاطی توانا، مجسمه سازی معجزه گر و بازیگری پرقدرت… او انسانی خوش اخلاق بود، آزاده، وارسته و باصفا، آنچه خوبان همه داشتند استاد اسماعیل اسدی نژاد هـم داشت. یادش گرامی باد.

فرشید تمری:

نرخ سن افراد را توانایی و ناتوانی آن ها مشخص می کند نه گذر ایام و طول و عمر زندگی… اسماعیل اسدی نژاد فراتر از این دو تعریف بود، می شد خستگی را در هر گامی که بر می داشت ببینی و سنگینی هشتاد بهار را در کوله بار زندگی اش که بر پشت داشت حس کنی اما وقتی دستانش که رد پای ایام خط خطی اش کرده بود بر آرشه می نشست نغمه داوودی ساز او تمام هشتاد سال زندگی و بیماری و سپیدی موها و چروک های صورت و لرز صدایش را تیت و تات می کرد و از بین می برد. چرا صدای ساز اسماعیل اسدی نژاد از فیلتر قلب ما می گذشت و از اسپیکرهای روح او به گوش ما می رسید. واژه مردن برای کسانیست که با رفتن خود تمام می شوند اما اسماعیل اسدی نژاد به وسعت ۶۰ سال تئاتر مشهد وجود دارد و گستره خاطرات او در ذهن اکثر هنرمندانی که از دهه بیست تا امروز زیسته اند، زنده است. پس نرخ سن اسماعیل اسدی نژاد هر روز اضافه می شود. حتی بعد از مرگ… ای کاش در گرگان، در سال ۷۷ می دانستم که روزی هست که من باشم و تو نباشی، کاش در هوای مرطوب گرگان برایم بیشتر ساز می زدی، من نمی خواستم ولی تو می زدی و این معنای غفلت است به دامن روزگار زندگان!

علیرضا سوزنچی:

هرگز یادم نمی رود صدای ساز دلنوازش را، خدایش بیامرزد؛ برای نمایش خورشید کاروان تندیس عیسی مسیح را ساخت و سال های متوالی در این نمایش مورد استفاده قرار می گرفت، چیره دست بود در ساخت تندیس های مذهبی، در کربلا زیاد ساخته بود و همیشه می گفت روز قیامت از آن ها طلب بهشت خواهم کرد چون به کارش معتقد بود .

کریم جشنی:

زمان می گذرد و این یادها و خاطرات است که می ماند، ماندگاری صدای سازش هنوز گوش هایمان را در آستانه سالگردش نوازش می کند و دوباره آن سادگی و متانت و آن طبع بلند استاد اسدی نژاد را در مسیر یک سفر کوتاه و چند روز زندگی لذت بخش را در کنارش یادآور می شود. روحش شاد.

راضیه ایرانی:

پیرمرد گوشه ای از پشت صحنه با ویولونش نشسته بود دخترک دائم با استاد استاد گفتن او را از حال و هوایش بیرون می آورد و تنها لبخندی شیرین بود که بر لبان استاد می نشست و نوای آرشه بود که برای شادی دخترک بر سیم های ویالن کشیده می شد و این رقاصی آرشه بر ویالن بارها و بارها در آن چهار روز سفر که در خدمت استاد اسدی نژاد با نمایشِ «کشتی گیرنده با خرس» بودیم تکرار شد. روانش نیکو باد.

یادش در یادهـا سبز ...

نظر دادن

از پر شدن تمامی موارد الزامی ستاره‌دار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.

ورود به پنل کاربری

ایجاد اکانت کاربری