روایت هایی ناتمام….
- نوشته شده توسط عادل توکلی نسب
- خواندن 2058 دفعه
- برای نظر دادن اولین باش!
نگاهی به نمایش “ماه در مرداب” به کارگردانی عادل توکلی نسب
مشهد تئاتر- حسین صابری*: ماه در مردابی که عادل توکلی نسب روایتگر آن است، روایتی ناتمام از آشفتگی های خانواده ای است که علی رغم یدک کشیدن نام خانواده در آن از اصولی که منجر به انسجام و استحکام روابط شان گردد، خبری نیست و همه چیز آن در آستانه ی فروریختن و از هم پاشیدگی است.
۱
“پدر”، مقهور تنهایی و افکاری است که پیش تر این به تبعیت از آن زندگی می کرده است و اکنون با پایان یافتن دوران آن افکار، به بن بستی بزرگ در افتاده است. “مادر” به روان نژدی و آشفتگی حال و عدم تعادل روانی مبتلاست. “پدر بزرگ” اسیر گذشته ی شیرینی است که همچنان در ضمیر پیر و رو به اضمحلالش سو سویی می زند اما با این حال به درد لاعلاج فراموشی آنی مبتلاست. “محمود” فرزند محبوب خانواده، دست به مهاجرتی ناخواسته می زند و جانش را در این مسیر از دست می دهد. “امیر” تنها و بی پشتیبان برای حفظ ارزش ها و اصول مبتنی بر باورهای خود تمام تلاش خود را بکار می بندد تا شاید بتواند از این منظر، پای بندی و انسجام خانواده را حفظ نماید و “حمید” کوچکترین عنصر این خانواده در میان هویتی گم شده و ناکامی هایی که در ناخودآگاهش باقی مانده اند و عقده هایی که بر دیواره ی شخصیتش خط انداخته اند، دست و پا می زند. او از اینکه فرزندی ناخواسته بوده است با خود و اطرافیانش درگیر است و – در تسلسلی ناگهان- “شیوا” (دختری که هنوز با او ازدواج نکرده است ) را به سمت بارداری ناخواسته می کشاند تا همه چیز این خانواده با بحران مواجه باشد.
“ماه در مرداب”، کلکسیونی از شخصیت هایی است که هر کدام از آن ها دارای خط قصه ای منحصربه خودشان هستند. اما آنچه متن نمایش را از سایر متون نمایشی مشابه متمایز می کند، گذرهای آنی و پرداخت های ناتمامی است که نویسنده –فارس باقری- از شخصیت های نمایش و قصه های آنان ارائه می دهد و گویی از این طریق، بدنبال ارائه تکنیکی است که در قبال آن مخاطب می بایست خود به دنبال کمال بخشیدن به شخصیت های این اثر باشد. اما با وجود این تکنیک، ابهاماتی در پرداخت شخصیت ها و هویت نمایی آنان وجود دارد که برای مخاطب مبهم – ونه ناتمام- باقی می ماند. “پدر” در این نمایش به عنوان محور الزام و جبر نشان داده می شود. نمادی از خانواده های مستبد و خودکامه که سایر افراد در آن ملزم به پیروی و فرمان پذیری هستند. اما در لایه های درونی متن سخن از چرایی این استبداد نیست و برعکس تصویری که از او نشان داده می شود، تصویر فردی رانده شده به حاشیه ای است که برای انزوا طلبی و روی آوردن به زیرزمین نشینی و گذران روزگار با طوطی و دل بستن به اسلحه ی قدیمی اش، دلیلی معلوم نیست. لذا ماهیت پدر ناقص باقی می ماند و ارتباط مخاطب آنگونه که باید با وی شکل نمی گیرد. همین اصل را می توان برای شخصیت های دیگر این اثر نیز در نظر گرفت. شخصیت هایی چون “پدر بزرگ” که پیشینه ای مبهم و گنگ از او در ذهن شکل می گیرد و ما دلیل روشنی برای دلخوشی او در به یاد آوری خاطرات جشن های رومانی و مسکو اش نداریم، “مادری” که چرایی ابتلای او به روان پریشی و بستری شدنش در آسایشگاه در هاله ی از ابهام باقی می ماند و درباره “محمود” (فرزندی که فقط نامش را می شنویم و حضور فیزیکی ندارد) و ماهیت مهاجرت و علت تن دادنش به آن چیزی که پدر به خاطر آن تمام دارایی اش را می فروشد، مطلبی دستگیرمان نمی شود. این نکات نشان می دهد که اگر متنی که ما شاهد اجرای آن بودیم تمام و کمال همان متنی باشد که فارس باقری آن را نوشته است، می توان اذعان داشت که وی در پرداخت برخی از شخصیت های اثرش آنگونه که باید دقیق و مستند و متقن عمل نمی کند و انتظار مخاطب را از یک اثر دراماتیکی که بر پایه رئالیسم نگاشته شده است را بر آورده نمی سازد.
با این وجود، نمایش، آغاز فوق العاده ای دارد. آغازی کاملن کشاننده و توأم با بحران. آغازی که ارزش دراماتیک اثر را تا حد مطلوبی بالا می برد و نوید از اجرایی خوب و جذاب به ما می دهد. “شیوا ” در روز تولدش متوجه بارداری ناخواسته اش می شود که برای بیان آن به خانه ی حمید می آید و او را نیز با چالش مواجه می سازد. بازی خوب و روان و اثرگذار “شیوا” در آغاز نمایش و درک درست وی از نقش و حفظ استمرار گونه ی فضایی که در آن قرار گرفته است (فضای تلخ و سنگین تعارض بین پذیرفتن نپذیرفتن بحران) او را به سمت ایفای نقشی قابل قبول و مخاطب پسند هدایت می کند. اما این اتفاق برای همه بازیگران نمی افتد و اجرای برخی از نقش ها، استوار بر اغراق های حسی و فریاد های مکرر و کش مکش های-گاه- ناضرور و حتی آشفتگی ها و سردرگمی های حرکتی است که برای دقایقی باعث فاصله گرفتن مخاطب از فضای متن و قطع ارتباط با اثر می شود. با این همه، به لطف بازی های خوب و منطبق بر شخصیت “پدربزرگ” که حسین طاهری در لحظات کوتاه حضورش، با استفاده از مهارت بالا و تجارب ارزشمندش به ایفای زیبای آن می پردازد، قوام و انسجام اثر، تضمین می شود. اگر چه بازی های “حمید” و به ویژه “امیر” نیز در لحظاتی از نمایش، بازی هایی بسیار زیبا ، پخته و در خدمت نمایش است اما حیف که این ویژگی های مثبت، دوام و جریانی مستمر ندارند و دارای اوج و فرودهای ناخواسته است.
۲
“عادل توکلی نسب” با انتخاب متنی که دارای بحران ها و کش مکش های متعددی است، نشان می دهد که با عناصر کارگردانی آشناست و می تواند در مقام کارگردانی نیز حرفی برای گفتن داشته باشد اما به نظر نگارنده، او در اجرای این اثر اسیر انتخاب ها و گزینش هایی می شود که راه را بر خلاقیت و ایده پردازی های بهتر و برتر او می بندد. کشاندن اجرای متنی که مناسب حضور در قاب صحنه است تا فضای کوچک، او را به انتخاب طراحی صحنه نامناسب و به دور از سبک مستتر در متن وادار می سازد. کوچکی صحنه او را به کرات مجبور به گرفتن نور و تعویض صحنه می کند. اگر چه او در لابلای تعویض صحنه ها با تداوم دیالوگ گویی بازیگرانش سعی در برداشتن فاصله های ذهنی مخاطبانش دارد اما این خلاقیت – که در نوع خود زیباست- نیز آنگونه که باید موثر نمی افتد و جابجایی وسایل اثر منفی خود را بر جای می گذارد. از سویی دیگر اصرار کارگردان برای معلق نگه داشتن تماشاگرش در بین فضایی واقعی و فضای نمادگرایانه بویژه در طراحی صحنه اصراری ناشناخته و گنگی است که نمی توان دلیل محکمی برای آن جستجو کرد. (برای مثال استفاده ی واقعی از جارو برقی در فضایی که فقط نمادی از اتاق است و استفاده نمادین از تلفنی که نیست و صرفن صدایی است و حرکتی). شاید اگر امکانات قاب صحنه برای او فراهم بود و می توانست اثرش را در گستره ی چنان فضایی به ظهور برساند ،آن وقت – ممکن بود- شاهد اثری متفاوت تر و منسجم تر با قابلیت باورپذیری بالاتری از عادل توکلی نسب بودیم.
با این وجود – و سوای نکاتی که گذشت – «ماه در مرداب» تجربه ای موفق از کارگردان – بازیگرجوانی است که توانسته است در خلق این اثر با استفاده از ظرفیت های موجود بویژه استفاده از توانمندی های بازیگران گروهش و نیز جسارت در انتخاب متنی که علیرغم پایان تلخ آن از ساختار دراماتیکی مناسبی برخوردار است، پرچم خود را در مقام کارگردانی نیز بالا نگه دارد.
اگر چه تردیدی نیست تداوم این اهتزاز – و تمام اهتزاز هایی که بدست جوانانی علاقمند و خلاق در عرصه ی تئاتر صورت می پذیرد –پس از وامداری از توانمندی، پشتکار و ممارست های مستمرفردی و گروهی، چشم به حمایت های همه جانبه مسئولینی دارد که همواره رسیدن به تئاتری اثر بخش، پر محتوا، قوی و ماندگار را خواهانند.
*عضو کانون منتقدان تئاتر خراسان رضوی